کد مطلب:102491 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:296

لیله الهریر











امام كه بر سراسر میدان پهناور جنگ صفین، با یكصد و پنجاه هزار سپاهی از هر دو سوی، احاطه دارد و مهار آن را در دست توانای خود گرفته، سربازان خود را به نقطه ی اصلی میدان راهنمایی می كند، زیرا معاویه از ترس جان در چادر فرماندهی خود را پنهان كرده، چندین صف از نگهبانان ویژه و پیشمردگان و جنگاوران كارآزموده اش گرد خرگاه او می جنگند و تمام همت و اندیشه ی معاویه بر آن است كه خود را از آسیب مرگ برهاند و دیگر در اندیشه ی پیروزی در جنگ نیست. و امام كه بدین واقعیت پی برده است، سپاهیان و فرماندهان باایمان خود و رزمندگان از جان گذشته در راه خدا را برمی انگیزد كه با متمركز كردن تاخت و تازهای خود بر فرمانده دشمن كار را یكسره كنند. شب دوم جنگ جز بانگ رزمندگان و چكاچاك شمشیرها و نیزه ها و شیهه ی اسبها و زوزه ی زخم دیدگان و فریاد و شیون گریختگان چیزی به گوش نمی رسید، از این روی بدان شب لیله الهریر گویند زیرا هریر بانگ زوزه ی سگ و گرگ است.

مالك اشتر كه از بهترین فرماندهان امام است، صفها را شكافته به سوی خرگاه معاویه پش می رود. معاویه با دریافت گزارش تاختن مالكخ به سوی خود هراسان آهنگ گریختن را در سر بپرورانید و برای عمرو بن عاص پیام فرستاد كه تدبیری بیندیش و نقشه ای بریز، شاید نجات یابیم. عمرو بن عاص كه از مدتها پیش دریافته بود كه در جنگ رویاروی و به شیوه ی مردانه و آشكار شكست آنان حتمی است و در اندیشه ی طرح نقشه و توطئه برآمده بود، به معاویه پیغام داد: تدبیری اندیشیده ام كه اگر بپذیرند به زیان آنان خواهد بودو اگر نپذیرند هم به زیان ایشان است.

[صفحه 438]

به معاویه گفت به سپاه شام دستور بده هركس قرآنی با خود دارد بیاورد. معاویه دستور دا دو نزدیك به پانصد جلد قرآن آوردند. عمروعاص گفت همه را به نیزه ببندید و بلند كنید و به سپاه عراق قسم دهید و از آنان بخواهید كه به خاطر قرآن دست از جنگ بردارند. سپاهیان شام چنین كردند و به مقابل سپاه عراق آمده به جای مبادله ی شمشیر و نیزه و تیر، به زاری فریاد برآورده از آنان می خواستند كه برای باقی ماندن رزمندگانی از مسلمانان هر دو سوی، جنگ را به پایان ببرند.

از سوی دیگر، معاویه از ماه ها پیش از آن، با اشعث بن قیس كه از سرداران خودخواه و فرصت طلب امام بود، پنهانی گفتگو كرده از او خواسته بود كه شكست را بر سپاه امام تحمیل كند و در برابر آن استانداری خراسان را به دست آورد. اشعث هم كه پیوسته دنبال قدرت بود و به عنوان ستون پنجم در سپاه عراق به تلاش سرگرم بود، در آن شب در برابر شامیان به طرفداری صلح برخاست و همان شعار را به زبان آورد و همه ی افراد زیردست خود را وادار كرد كه از جنگ دست بشویند و به داوری قرآن شعار دهند.

امام و فرماندهان آگاه به سربازان هشدار می دادند كه این شعار توطئه ای بیش نیست، برای رهایی خودشان از مرگ است، به قرآن ها اعتنا نكنید و بجنگید. ناگهان چندین هزار نفر از افراد مسلح به سوی امام رفته گرد او را گرفتند و گفتند: دعوت آنان برای داوری قرآن را بپذیر، وگرنه تو را هم مانند عثمان می كشیم.

امام هم آثار فریب خوردگی و توطئه را در چهره ی آنان دید و هم نشان خستگی و ناامیدی را. از این روی او كه نمی خواست آزادی گزینش را از مردم بگیرد و می دانست كه اگر حق را بر كسی تحمیل كنند، آن كس تا به حق آگاه نشده و آن را خوب دریافت نكرده، آن را به منزل نخواهد رسانید، ناچار تسلیم خواسته ی آنان شد او به خوبی می دانست كه این افراد تحت تاثیر تبلیغات دشمنان و بر اثر داشتن ایمان سطحی به اسلام و توجه داشتن به الفاظ و ظاهر قرآن و به علت عشق به زندگی و خواسته های این جهانی به چنین نتیجه ای رسیده اند و به هیچ روی و با هیچ

[صفحه 439]

منطقی نمی توان آنان را با حق و آنچه مصلحت حقیقی آنان است آشنا كرد، لذا بدانان گفت:

«ایها الناس، انه لم یزل امری معكم علی ما احب، حتی نهكتكم الحرب. و قد والله، اخذت منكم و تركت و هی لعدوكم انهك.

لقد كنت امس امیرا، فاصبحت الیوم مامورا و كنت امس ناهیا، فاصبحت الیوم منهیا. و قد احببتم البقاء و لیس لی ان احملكم علی ما تكرهون!»[1].

مردم، فرمان من با شما پیوسته بر پایه ای بود كه دوست می داشتم، تا این كه جنگ شما را ناتوان كرد. و، سوگند به خدا، كارزار (چیزها و كسانی را) از شما گرفت و (چیزها و كسانی را) بطه جا گذاشت و حال آن كه دشمن شما را بیشتر به ناتوانی انداخت.

بی گمان دیروز فرمانروایی بودم و امروز فرمان بردار شدم و دیروز بازدارنده بودم و امروز بازداشته شده گردیدم. شما دوستدار زنده ماندن شده اید و مرا نیامده كه بر آنچه ناخوش دارید وادارتان كنم!

جنگ افراد سپاه را به ناتوانی و خستگی دچار كرد و دمیدنهای وسوسه كنندگان و توطئه گران نیز آنان را برانگیخت تا دست از جنگ بردارند و از امام بخواهند كه درخواست آنان را برای داوری قرآن بپذیرد. امام نخست به آگاه سازی و افشاگری

[صفحه 440]

پرداخت، به آنان توضیح داد كه این درخواست توطئه ای بیش نیست، اكنون كه شكست خود را حتمی می بینند، بدین حیله و نیرنگ دست یازیده اند: اعتنا نكنید به جنگ خود ادامه دهید، پیروزی نزدیك است. این قرآنها وسیله ی فریب قرار گرفته اند، تحت تاثیر واقع نشوید كه معاویه و عمرو بن عاص اهل روی آوردن به قرآن نیستند و اگر پیمانی ببندند نیز بدان وفا نمی كنند. و چون خستگی و تبلیغات منافقان نگذاشت كه هشدارهای امیرالمومنین را دریابند و همچنان بر متاركه ی جنگی پای فشردند، از این روی امیرالمومنین كه در همه ی مسائل اعتقادی و اجرایی به آزادی و مردم سالاری باوری ژرف داشت و تنها زمینه ی دست یافتن به آگاهی و رشد و كمال انسانی را آزادی می دانست، بیش از این اصرار را جایز ندانست و گفت: از آن جا كه زندگی دوستی و ماندگاری در این جهان را خواستارید، مرا نیامده كه شما را به راه درست و آینده ای انسانی كه اكنون آن را خوش ندارید، وادار و اجبار كنم، زیرا امیرالمومنین به خوبی می دانست كه اندیشه و باور تحمیلی دیری نخواهد پایید و از دست خواهد رفت. مردم خود باید با همه ی وجود و به یاری خرد و اندیشه و دل چیزی را دریابند و سپس بپذیرند و جزء وجود خود كنند و همیشه نگاه دارند.

از این روی به یاران خود كه می جنگیدند فرمان آتش بس داد. شامیان نفس راحتی كشیدند و در آستانه ی شكست قطعی خود را پیروز احساس كردند.

[صفحه 443]


صفحه 438، 439، 440، 443.








    1. همان، كلام 208.